پله اول طلبگی...
باسمه تعالی
پله اول طلبگی…
از آنجا که با پرده و در لفافه سخن گفتن کار ما جماعت طلاب نیست حرف آخر را اول بگوییم بهتر است! فصل، فصل نزول “و ما یسقط من ورقهٍ إلّا بإذن الله” است، زمانی که برای درختان، خزان است و برای طالبین علم، بهار!.
قلم ما هم گه گداری - بی قبا و بی عبا ، با إذن و بی إذن - کارش می شود بالای منبر رفتن و وعظ و موعظه … از هر دری با هر دلی می گوید؛ -از بی معرفت های چپی که مشهورند به آن ورِآبی ها ، تا بامعرفت های خودی که گاهی با ندانم کاری می شوند سوژه و سرتیتر ضدرژیم ها -جوالدوزی به دیگری ، سوزنکی هم آهسته به سمت کَرده های خود نشانه می رود.
رفیق تازه نفس من! اینجا خیلی باورها عوض می شوند؛ همیشه در ذهنمان بود بابا آب داد، نان داد! امّا بعدِ سال ها وقتی بر روی پلّه اوّل طلبگی قرار گرفتم آموختم که آقا آب داد … نان داد ! اصلاً تمام خواست هایمان از دست با برکت امام زمان و خواست کن فیکونی اش جان می گیرد .
مجلس بی ریاست، بگذار چند کلامِ کنایه ای حواله خودمان کنیم؛ افسوس که برخی ما آخر زمانی ها شاگردِ آخرِ کلاس غیر حضوری غیبت شدیم، گفتیم امام که غائب است کسی حواسش به حضور و غیاب ما نیست، غیرت دیوار کوفه هم از این همه سربه هوایی ما امّت تاب نیاورد، شکاف آخرالزمانی اش در رمضان المبارک فریاد برآورد که یا اهل العالم أین المهدی؟!… .
اعزامی داوطلب! همسنگر من! روزگار ضرب ضربا ضربوی شما هم فرا رسید … شما در باب ابتدی یبتدیُ ابتداء و ما انتهی ینتهی انتها …اینجا مانند امثال من به دنبال کارنامه نباش، فکر نکن پایان نامه انتهای کار است! به فکر قبولی ها و مردودی های نامه اعمالت باش! نامه اعمالی که انتشاراتی دنیاست، مولفش خودمانیم و در پاره ای اعمال، شیطان و نفس می شوند همکارانمان! … تیراژش به علّت ستارالعیوبی خدا فقط یک نسخه!، بها: برای برخی درجات بهشت و عدِه ای دیگر درکات جهنّم!. بدان که درس خواندنی در حد “پاس کردم راحت شدم” گره کور غیبت را باز نخواهد کرد، از عبادت و حال و هوایش زبان معاف می دارم که منع رطب از ما نشاید امّا نقل قولی از ملا قلی همدانی اعلی الله مقامه برایت می خوانم انشاءالله توشه سجاده ات باشد، فرمودند: اگر کسی بی مراقبه به ذکر و فکر بشود، بی فائده خواهد بود، اگر چه حال هم بیاورد، چرا که آن حال دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی که ذکر بیاورد- بی مراقبه -نباید خورد.
رفیق من! بدان که گاهی اوقات نیست چیزکی امّا مردم چیزهایشان را می گویند، فلا یحزنک قولهم خدا خود یعلم ما یسرّون و ما یعلنون! گوشَت به هوش باشد اگر گوشت گران شد شاید عوام من و توی طلبه را مقصر بدانند! اگر آخر ماه کسی خرجی کم آورد شاید با کمال احترام یقه ای به جز مُلاجماعت به دست نگیرد! دیگر نمی دانند که طلبه جماعت هم، دستی برای سرخ کردن صورت زندگی خود دارد!
مَخلص کلام، طلبگی سینه ای مشرّح می خواهد و پوستی کلفت! بگذریم … امروز اولین روز رسالت توست! صبح روز اوّل طلبگی و تنهایی اش را هنوز به یاد دارم … کسی پشت سرم آبی نریخت … کسی برای بدرقه ام بیدار نبود … درست بیاد ندارم شاید تنها دستی که از زیر قرآن عبورم داد دست خودم بود و تنها کسی که برایم صدقه ای رد کرد آیه الکرسی زبانم ! شاید خدا می خواست با خواب ماندن بقیّه، از همان ابتدا بگوید از امروز تو و دشواری راهی که برگزیدی با هم عجین خواهید شد ، بزرگ تر شو … به حرمت چادر فاطمه ام(علیهاالسلام)بزرگتر شو … به حرمت نام مهدی ام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگتر شو … رها کن ، رها کن خود را ازین همه بند که یومٌ یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه….
هرچند ” بزرگی ” از اوصافمان نشد اما عنوان بزرگی نصیبمان شد ؛ ” طلبگی “، جیره خوار سفره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودن صفائی دارد حتی برای بی صفائی چون من ! .
مولای من! یابن الحسن!، شاه نجف امیر عالم فرمود: که فرصتها می گذرند آنهم به سرعت ابر بهار ، امّا کو گوش شنوا آقا ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ! برای عبور ابرها دست هم تکان می دهیم ! قصه کج دار و مریزِ منش و روش و زندگی ما خود قصه عجیبی است .
یابن السادت المقربین! افسوس که بسیاری از ندبه خوان ها نگران صابون پشت بامشان هستند مولا! … دیگر کمتر کسی قفل پیرزن را به بهایی عادلانه می خرد … کمیل کم است و دعای کمیل خوان زیاد! …اکثراً دهانشان عِطر زیارت عاشورا می دهد … امّا فقط همان دهانشان! ، پای بابی أنت و أمی که می رسد حسیَن می ماند و صحرای بی کسیِ پُربلا !
حتّی به اندازه آن عنکبوت بیابان هم نشدیم که محافظ جانت باشیم یابن الحسن!، که با کرده های به دور از معرفتمان تار بر روی پود غیبت تافتیم … تافتیم و تافتیم و قصه غیبتت را همچنان ندانسته بافتیم ! .
خواستم سربازت شوم امّا نقطه هم ما را لایق ندید، شدم سربارت! مولا العفو… .
نجوای آخرم با تو؛ فرهاد شو ، روحت را با نهایت عشق طوری بتراش تا وقتی کسی در دنیا فریاد کشید ” کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ” اطرافیان تو را نشان دهند ؛ مستغاث باش برای استغاثه کننده آنوقت است که با شنیدن نوای یا اهل العالم انا المهدی با تمام وجود فریاد خواهی زد : لبیک … امامنا لبیک